پ.ن: آن روز به تورى یکروزه رفته بودیم در چابهار، اینجا دامنه کوهیست گِل افشان، همه از آن بالا رفتند جز من! دیگر بیش از چند ماهى می شد که به زندگى با وضعیت جسمانى جدیدم عادت کرده بودم (مثل خیلى چیزهاى دیگر در زندگى که مى شود عادت!) در دامنه کوه ایستادم و هنگامى که تنها شدم سخت گریستم، درست در لحظاتى که فکر مى کردم فراموش شدم، از آن بالا این عکس ازم گرفته شد، خلاصه این شد که این عکس برایم ارزشمند است چون پُر از معناست! درست در اوج دل شکستگى شاید کسى از آن بالا حواسش به ما باشد!