مردی که جوانیاش را صرف به دست آوردن اعتباری کرده است تا امروز محاسن سپیدش حرمتی باشد برای رهایی گرفتاران و گرهگشایی مشکلات نیازمندان؛ پسرک دستفروشی بوده که طعم فقر را با تمام وجود لمس کرده است.
هوا ابری است و باران آرام می بارد. پسرک دستفروش نگاهی به بادکنکهایش میاندازد که با وزش نسیمی ملایم اینطرف و آنطرف میروند و درحالیکه از شدت سرما در کاپشنش فرو رفته، چشم به دست عابران دارد تا بهاندازه خرید نانی از او خرید کنند. در این حین پسربچهای جلو بساطش به بادکنکی چشم میدوزد، پسرک نگاهی به ظاهر پسربچه میاندازد و با بیاعتنایی رویش را برمیگرداند. به نظر نمیآید وضع مالیشان آنقدر خوب باشد که پدر و مادرش بتوانند برایش چیزی بخرند. ناگهان مادرش دستش را میکشد و پسربچه را درحالیکه همچنان نگاهش به بادکنکهاست با خود میبرد. اما پسرک یکی از بادکنک ها را برمیدارد و درحالیکه پسربچه را صدا میکند به طرفش میدود. بادکنک را که به او میدهد لبخند بر چهره اش نقش می ببندد؛ این اولین بار بود که پسرک به کسی کمک میکرد. پسربچه تشکر خشکوخالی میکند و درحالیکه بادکنکش را محکم گرفته از او دور میشود. باران شدت میگیرد و پسرک بدون اینکه چیزی بفروشد بساطش را جمع میکند و به خانه برمیگردد. دستش از پول خالی است ولی حال خوش قلبش گرمایی وصفناپذیر به وجودش بخشیده است؛ تصمیم میگیرد هر روز به یک نفر کمک کند. «محمد شهرکی» ۶۱ ساله قاضی واحد صلح و سازش دادگستری گنبد و خیر نمونه کشور همان پسرک دستفروش است که طعم فقر را با تمام وجود لمس کرده است. زندانیان زیادی در طول سالهای کاریاش با فعالیتهای او طعم آزادی را چشیدهاند. شهرکی در طول سالهای فعالیتش از ۲۰۰ پروندهای که در ماه به شعبه او ارجاع میشود ۱۰۰ تا ۱۵۰ پرونده را با سازش مختومه میکند. او طی سالی که گذشت ۳۰۰ زندانی را آزاد کرده و اکنون هم روی پرونده ۱۱۰ زندانی دیگر کار میکند تا آنها را نیز به صلح برساند. تأسیس بزرگترین بخش بانک امانات تجهیزات پزشکی، ساخت مدرسه و خانههای بهداشت روستایی بخش کوچکی از فعالیت های این انسان بزرگ است.
حس خوش حل مشکلات مردم
مثل همیشه در خانهاش باز است. با لبخند دلنشینی به استقبالمان میآید. افراد زیادی در خانه نشستهاند تا به مشکلاتشان رسیدگی شود. با مهربانی با تکتکشان صحبت میکند و راهحل مسائل را برایشان مرحلهبهمرحله توضیح میدهد. هر یک بعد از چند دقیقه صحبت با بیان جمله «خدا خیرت بدهد» رویش را میبوسند و با چهرهای خندان از خانه بیرون میروند. یکی مشکل مالی دارد و گروهی برسر تقسیم مالی دعوا دارند. یکبهیک وارد اتاق حاجی میشوند تا به نحوی مشکلشان را حل کند. تقریباً تمامروز را درگیر رسیدگی به مشکلات مردم میگذراند. وقتی دیگر کسی در خانه نیست عذرخواهی میکند و میگوید حتی در خانه و محله هم پای درددل مردم مینشیند و برای پیدا کردن یک راه به هر دری میزند. این مرد خیر انجام چنین کارهایی را افتخاری بزرگی میداند و توضیح میدهد: «هر وقت مشکل کسی را حل میکنم همان حس خوشی را دارم که اولین بار در زندگی ام به کسی کمک کردم. این باعث میشود با انرژی به کارم ادامه دهم. جدا از این انسانها به هم نیاز دارند. وقتی فردی گرفتار میشود نباید بیتفاوت بود. باید همت و کمکش کرد. بزرگترین مشکلات با همیاری یکدیگر سهل و آسان میشود. همیشه از اینگونه کارها لذت میبرم و از اینکه احساس میکنم برای جامعه مفید هستم حس خوشایندی به من دست میدهد.» وقتی از او درباره سرمایهاش برای انجام کارهای خیر میپرسیم مکثی میکند و میگوید: «برای کار خداپسندانه مادیات لازم نیست. چیزی که خداوند به من لطف کرده اعتباری است که در بین مردم دارم وگرنه ثروت در کار ندارم.»
وقتی همه دستبهدست هم میدهیم
روی میزش پر از پروندهایی است که همه را با هم پیش میبرد تا دیر نشود. گاهی به ۱۰۰ پرونده با هم رسیدگی میکند. بیشترین پروندههایی که به صلح منجر کرده، مربوط به زندانیان مالی و قتل است که بهطور تقریبی به هزار و ۵۰۰ نفر میرسد. گاهی درگیر موضوعاتی میشود که حتی زندگی خودش را تحت تأثیر قرار میدهد و باعث میشود هفتهها و شاید ماهها از خانه دور باشد. او معتقد است که زندگی آزادانه بعضی از زندانیان در جامعه میتواند نتیجه مثبتتری نسبت به گذراندن دوره حبس در زندان داشته باشد. می گوید: «بیشتر این پروندهها مربوط به پروندههای زندانیان مالی و قتل است؛ کسانی که به علت بدهکاری یا جرمهای غیرعمد به پول نیاز دارند تا آزاد شوند یا افرادی که به خاطر یک اشتباه دست به قتل زدهاند و از کار خود به شدت پشیمان هستند. برخی افراد تنها به دلیل بدهی ۲، ۳ میلیون تومانی و بعضیها هم به دلیل جرمهای سنگینتری مانند قتل در دوران حبس خود درحالیکه هیچ امیدی نداشتند توانستند زندگی آزادانه خود را بیرون از زندان آغاز کنند.» حاجآقا شهرکی روش منحصری برای انجام همه این کارها دارد. او جدا از دوستان خیرش از زندانیهایی که آزاده کرده برای حل مشکل دیگران کمک میگیرد و اینگونه زنجیرهای بزرگ از انسانهایی مثل خودش درست کرده است که ناجی گرفتاران هستند: «دوستانم بهعنوان زنجیره برای واسطه شناسایی خانوادههای زندانیها عمل میکنند. در این زمینه هر کاری در توان داشته باشند انجام میدهند. یکی در بانک کار میکند و دیگری میتواند مشارکت خیران را جلب کند. خلاصه مجموعهای از انسانها دستبهدست هم میدهند تا گره ای از کار انسانی باز شود. من همیشه تلاش میکنم کار را با مذاکره پیش ببرم. در مورد پروندههای قتل معمولاً جلسات صلح و سازش برگزار میکنیم و تا جایی که امکان دارد برای گرفتن رضایت تلاش میکنیم. اگر ماجرا با پول ختم به خیر شود قسمتی از هزینه را پرداخت میکنیم یا افراد را به بانکهایی که با ما همکاری دارند معرفی میکنیم تا وام بگیرند. در مورد زندانیان مالی نیز همین کارها را انجام میدهیم. با طرفین پرونده صحبت میکنم و آنها را به مبلغی کمتر از آنچه طلب دارند راضی میکنم؛ بهعنوان مثال فردی ۱۲۰ میلیون تومان طلب داشت. پس از صحبتهایی که با او داشتم به مبلغ ۶۰ میلیون تومان راضی شد و درواقع نیمی از حق خود را بخشید و گذشت کرد. مبلغ باقیمانده را هم از راههای مختلف مثل پرداخت پول یا تهیه وام برای زندانی تهیه کردیم تا او زودتر از زندان آزاد شود.»
تلاش برای جلب رضایت ۱۶ نفر
«معمولاً هر بار که با هر طریقی یک زندانی آزاد میشود من حس خوبی دارم و بیشتر آنها در ذهنم ماندگار میشود. پروندهای مربوط به ۹ سال پیش بود. هنوز هم نتوانستهام آن را فراموش کنم. یکبار به زندان رفتم تا از آنجا بازدید کنم. در آنجا جوانی را دیدم که سر به زیر انداخته و در کنار نمازخانه قرآن میخواند. توجهم به او جلب شد و از بقیه جرمش را پرسیدم. گفتند یک نفر را کشته و بهزودی حکم اعدامش اجرا میشود. بلافاصله به سراغش رفتم و با او صحبت کردم. از حرفهایش مشخص بود که جوان سادهای است و به خدا ایمان قلبی دارد. او به شدت از کار اشتباهش پشیمان بود و میگفت در یک درگیری برای لحظهای عصبانی شده و دست به چنین کاری زده است. تصمیم گرفتم به او کمک کنم. پیگیر پروندهاش شدم. در کمال تعجب گفتند این پرونده، ۱۶ اولیای دم دارد؛ اولیای دمی که هرکدام در یک شهر زندگی میکردند. وقتی به مسئولان گفتم میخواهم این پرونده را به صلح برسانم خیلی تعجب کردند و گفتند که نمیتوانم این کار را انجام بدهم. اما من به خدا توکل کردم و با تهیه ۱۶ صورتجلسه به منزل تکتک اولیای دم رفتم. با صحبتها و جلساتی که برگزار کردم درنهایت توانستم از هر ۱۶ نفرشان رضایت بگیرم. وقتی برگههای رضایت را به مسئولان نشان دادم خیلی تعجب کردند. آن جوان به زندگی برگشت و آزاد شد. من هرگز او را فراموش نخواهم کرد و میدانم بعد از آزادی نیز زندگی سالمی دارد.»
تأسیس بزرگترین مرکز خدمات پزشکی
فعالیت خیرخواهانه حاجآقا شهرکی در همینها خلاصه نمیشود؛ ساخت بزرگترین و مجهزترین بانک امانات تجهیزات پزشکی یکی دیگری از آنهاست. او می گوید: «اگر کار کردهام با همیاری مردم بوده. خداوند آنقدر به من حرمت داده است که وقتی از مردم چیزی میخواهم نه نمیشنوم. من هم از این فرصت برای خدمت به بشر استفاده میکنم. من طعم فقر را چشیدهام و خوب میدانم وقتی پدری میگوید ندارد، یعنی چه.» او میافزاید: «کارهای زیادی در روستاها انجام میشود اما متأسفانه هنوز خیلی از روستاها در محرومیت به سر می برند و با سختی زندگی میکنند. حتی امکانات اولیه بهداشتی در بعضی از روستاها و شهرها وجود ندارد که مردم بیماری های معمولی شان را درمان کنند. به همین دلیل در راهاندازی خانه بهداشت روستاها و مرکز درمانی فعالیتم را شروع کردم. خوشبختانه نتایج خوبی هم به همراه داشته است. ولی ایکاش میتوانستم این کار را بیشتر توسعه دهم. چون انسانهای زیادی در کشورمان به این نوع امکانات نیاز دارند.» او توضیح می دهد: «موضوع ساخت بانک امانات تجهیزات پزشکی از اینجا شروع شد که یکبار وقتی به عیادت یکی از اقوام به بیمارستان رفتم آنجا با بیمارانی روبهرو شدم که در پرداخت حداقل هزینههای درمان مشکل داشتند. به همین دلیل توسط هلال احمر و مشارکت خیران صندوقی برای بیماران نیازمند درست کردیم و بانک امانات تجهیزات پزشکی را تکمیل کردیم. نحوه کار صندوق با مراجعه و معرفی بیماران نیازمندان کارش را دنبال میکند و بانک امانات پزشکی تجهیزات مثل ویلچر، تشک و بسیاری دیگر را در اختیار افراد قرار میدهد که به گفته مسئولان بزرگترین واحد امانات پزشکی کشور محسوب میشود. دوست دارم از همه اینجا اعلام کنم هر استانی که نیاز به تجهیزات بانک امانات پزشکی دارد میتواند روی کمک بنده حقیر حساب کند.»
حاجآقا شهرکی از نگاه دیگران
عباس رسول آبادی، خبرنگار صدا و سیما استان گلستان
حاجی حرف ندارد
اگر انسانها بتوانند در جامعهای که زندگی میکنند مفید باشند میتوانند جامعه را به سمت تعالی ببرند. حاجآقا شهرکی چنین انسانی است. شاید اگر من درباره شخصیت او و صحنههایی که از او شاهد بوده ام صحبت کنم ناراحت شود ولی باید تأکید کنم که او از نان شب خودش میزند و به دیگران کمک میکند. او هنوز در همان خانه قدیمیاش زندگی میکند و به همان اندازه ۲۰ سال پیش که با هم آشنا شدیم خاکی و باصفاست.
هنوز آدمهای خوب هستند
«م. رحمتی» زندانی آزاده شده درباره داستان زندگی خودش و آقای شهرکی میگوید:«همه زندگی را از دست داده بودم. من آدمی بودم که هیچ کسی از دستم امان نداشت. مادرم از دست کارهایم دق کرد. پدرم مرا نفرین کرده بود و حاضر نبود مرا ببیند. تا اینکه سر یک اشتباه مرتکب قتل شدم. وقتی به زندان افتادم با حاجآقا آشنا شدم. وقتی با مهربانی کنارم نشست و با من صحبت کرد به اشتباهاتم پی بردم. به او قول دادم عوض شوم و شدم. او هم قول داد تمام تلاشش را برای آزادیام انجام دهد. حاجآقا مرتب به من سر می زد و راه درست را به من یاد میداد. ایشان مرا با قرآن آشنا کرد؛ به نحوی که زندگی ام روز به روز عوض شد. رضایت خانواده شاکی را گرفت و پدرم را به من برگرداند. من مدیون او هستم. برایم کار پیدا کرد. به من ثابت کرد هنوز آدمهای خوب هستند.»
انتهای پیام/
منبع:فارس پلاس